بازیگوشی پسرم
عزیز دل مامی خوابه و من دارم براش می نویسم حسابی شیطون شده از همه چی بالا می ره می ره بالای مبل و خودشو پرت می کنه پایین همش دنبال قندونه قنده که قنداشو بدزده یکسره تو کابینت های خونه در حال چرخش و هی خوراکی درمیار یه جا رو پیدا کرده برگه زردالو گزاشتم توش همش دستش اونجاست درمیاره تندی فرار می کنه میخوره دیروز هم کل ماش ها رو از تو کابینت ریخت بیرون تا جارو می خوام بکشم یا سیم و می کشه یا تندی میاد خاموشش می کنه یا می گه بده من بکشم دیشب مهمون داشتیم همکار بابش با پسرش ارین اومده بود خونمون وای پدرمو دراورد می گفت اصلا با ارین حرف نزنم فقط به اون توجه کنم همون اول که در و برای مهمونا باز کردم زودی به طرف دراومد تا در و ببنده از مهمون...
نویسنده :
مامان
15:00