بدون عنوان
امروز زياد حالم خوب نيست چند وقته حالت تهوع دارم مثل وقتي كه حامله بودم بي بي چك گرفتم شكر خدا منفي بود پسر كوچولو هم ساعت ۶ صبح بلند شد فرنيشو دادم ساعت ۱۰ خوابيد الان هم تو اتاق رو تخت داره با خودش بازي ميكنه و صداهاي عجيب درمياره عشقشم باباشه مخصوصا وقتي براش شعر مي خونه پسرا ناس بابا قند بابا عشق بابا با اين شعري كه ابتكار باباشه كلي خوشحال ميشه و مي خنده اما هنوز غلت نمي زنه ديگه دارم نگران ميشم ! چند روز پش هم رفتيم خونه مامان شوشو اونجا با پسر عمه اش كلي خنديد هي مي گفت پيف پيف پسر كوچولو هم از ته دل مي خنديد همه هم قربون صدقش مي رفتن امروز زنگ زدم خونه يكي از دوستام كه تو باشگاه با هم اشنا شدهخ بوديم بع...
نویسنده :
مامان
11:53