بدون عنوان
سلام دوستان روز خوش سلام پسر گلم روز شما هم بخير اين چند روز سرم حسابي شلوغ بود اخه مادر شوهر عمت فوت كرده بود و همه درگير مراسم بودن منم كه نتونستم تو هيچ كدوم از مراسم شركت كنم چون اصلا نمي تونم رو زمين بشينم و همش درد دارشتم بالاخره به زور تو مراسم هفت شركت كردم البته اونم نيم ساعت بيشتر نتونستم بشينم بعد هم با بابايي رفتيم سونو گرافي ديگه اين اخرين سونو بود يكشنبه ۱۴/۶/۸۹ ساعت ۶ وقت داشتيم اولين نوبت ما بوديم بابايي دوربين و روشن كرد تا فيلم بگيره اما اينبار شما از بس چاق شده بوديد كه تصاوير تو مانيتور زياد واضح نبود بابايي هم دوباره گير داده بود كه صورتتو ببينه اما شما دستت رو مشت كرده بودي جلوي صورتت بعد از سونو هم پا...
نویسنده :
مامان
19:47