جوانمرد كوچك جوانمرد كوچك ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

نجواهاي من با ني ني نازم

پست دوم

پست دوم ترانه زندگي دوباره سلام   اون روزو هيچ وقت يادم نميره حتي تا اخرين لحظه زندگيم دو سه روز بود كه حالتهاي عجيبي داشتم خودم حدس مي زدم كه مامان شدم اما بي بي چك گزاشتم منفي بود ديگه كاملا نا اميد شده بودم چهارشنبه صبح يعني مورخ ۸ بهمن ۸۸ بود كه اقاي همسر گفت فردا سفر كاري داره شبش من با استرس و دل درد شديد خوابيدم صبح ساعت ۴ بيدار شدم به دلم اومد كه بي بي چك بزارم بي بي چك و كه گزاشتم شروع كردم به خوندن قران اما اين  باردو تا خط پررنگ شد باورم نمي شد من مامان شده بودم  سريع اقاي همسر و بيدار كردم بيچاره بهت زده شده بود باور نمي كرد اونم سفرش و لغو كرد از استرس تا صبح نخوابيديم موقع خوردن صبحانه...
15 خرداد 1390

شروعي دوباره

شروعي دوباره سلام پسر گلم خوبي عزيزم اين چند روز كه خيلي ماماني رو اذيت مي كني وبلاگتم كه ديگه قاطي كرد و حذف شد و ماماني مجبور شد دوباره يك وبلاگ جديد برات درست كنه كوچولوي مامان شما الان ديگه ۳۵ هفته و ۴روزت شده ديگه چيزي نمونده كه بياي بغل ماماني قراره هفته ديگه برم سونو ۱۵ شهريور هم وقت دكتر دارم كه تاريخ به دنيا اومدنت و بهمون بگه ديگه كم كم بايد اتاقتم روبه راه كنم ماماني مي خوام اگه وقت كنم تمام نوشته هاي وبلاگ قبليت و اينجا وارد كنم حالا ببينم اين ماماني تنبل مي تونه اين كارو بكنه يات نه امروز يه سري هم به بهداشت زدم همه چيز خوب بود   قلبتم خيلي واضح ميزد حالا ببينم انقدر تو شكم مامان ...
15 خرداد 1390