بدون عنوان
با بابايي خاله سارا رفتيم دنبال تخت و كمد پسر گلم بالاخره بعد از كلي جستجو يك مدل تختو كمد قرمزو مشكي براي پسر گلم انتخاب كرديم بعداز اونجا هم رفتيم ناهار خورديم و رفتيم سونو با اينكه ساعت ۴ مطب بوديم اما منشي دكتر همينطور بي نوبتي مي كرد و مي گفت اينا از قبل وقت گرفتن بالاخره يك اكي از مريض ها كه با خانمش اومده بود شروع كرد به دادو بيدادمنشي هم جوابشو سربالا ميداد من كه از قيافه ديلاقش خيلي ترسيده بودم اما خانمش خيلي ريلكس بود و نيشخند مي زد با اين كه بعد از ما امده بودن اما زودتر رفتن تو بعد هم نوبت ما بود نمي دونم دكتره اين بار چرا اينقدر عجله داشت تند تند توضيح مي داد و رد ميشد اقاي همسر هم گير داده بود كه صورت ني ني رو ببينه دكتر هم اصلا حوصله نداشت مي گفت اين كه سونو سه بعدي نيست بالاخره لطف كردو صورت پسر كوچولوي مارو نشون داد واي چه صرت مظلوم و قشنگي داشت تازه لبخند هم ميزد ختما به منو باباي نديد بديدش مي خنديد از سونو كه اومديم بيرون اقاي همسر خيلي خوشحال بود همش مي گفت واي صورتشو ديدي چقدر ناز خوابيده بود بعد از سونو رفتيم دكتر اونجا متوجه شدم كه بچه نچرخيده احتمال داره به راحتي سزارين بشم خلاصه فرداش كه رفتيم ولايت اقاي همسر من صورت ني ني رو به همه نشون دادم و مامان اقاي همسر هم كلي ذوق كرد