جوانمرد كوچك جوانمرد كوچك ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

نجواهاي من با ني ني نازم

بازیگوشی پسرم

1390/9/28 15:00
نویسنده : مامان
363 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامی خوابه و من دارم براش می نویسم حسابی شیطون شده از همه چی بالا می ره می ره بالای مبل و خودشو پرت می کنه پایین همش دنبال قندونه قنده که قنداشو بدزده

یکسره تو کابینت های خونه در حال چرخش و هی خوراکی درمیار یه جا رو پیدا کرده برگه زردالو گزاشتم توش همش دستش اونجاست درمیاره تندی فرار می کنه میخوره دیروز هم کل ماش ها رو از تو کابینت ریخت بیرون تا جارو می خوام بکشم یا سیم و می کشه یا تندی میاد خاموشش می کنه یا می گه بده من بکشم

دیشب مهمون داشتیم همکار بابش با پسرش ارین اومده بود خونمون وای پدرمو دراورد می گفت اصلا با ارین حرف نزنم فقط به اون توجه کنم همون اول که در و برای مهمونا باز کردم زودی به طرف دراومد تا در و ببنده از مهمونجماعت بیزاره دیشب لبشم خونی شد برای اولین بار هفته پیشم که باباش از تهران اومد شیشه میز عسلس و انداخت شکست دستش خونی شد

تا ساعت 12 شبم بیداره دیگه برقا رو خاموش می کنیم می زنیم تو سرمون می گیم بخواب

همچین قشنگ با مامانیش میشینه تی وی نگاه می کنه که نگو تا اهنگ پخش می شه دستاشو بالا می بره دور خودش می چرخه و به حساب خودش می رقصه

همش جلوی تی وی در حال دراوردن فیش های دی وی دیه دیگه از دستش حسابی کلافه شدیم

 

همین یک ساعت پیش من رفتم تو اتاق دیدم داره داد می زنه دویدم تو حال دیدم بله رفته بالای مبل دستش پشت مبل گیر کرده چند روز پیشم سرشو برده بود پشت میزتلویزیون گیر کرده بود داشت داد می زد

 

خلاصه مامانی رو کشته دیروز بابایی بهش می گفت بگو اب با حالت مسخرهای می گفت ااااا

دیروز صبح هم تو خواب گشنش بود منم خواب بودم دیدم داره هی پستونکشو درمیاره دوباره اون پستونک دیگشو می زاره باز دو دقیقه بعد پستونک بعدیش اخه من بالای سرش دوتا پستونک می زارم از گشنگی بچم داشته هی طعم پستونک و عوض می کرده هه هه

خب تا شیرین کاری بعدی پسرک فعلا باییییییییی

 

دیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابای رضا گنجیشکه
8 دی 90 0:35
خیلی نازه لبهای قشنگش به کی رفته؟