عشق کامی
بله این پسر کچولوی م ا از بس دیده مامان باباش پای کامی نشستن با خودش گفته ای بابا این کامی و دنیای اینترنت چه خبره برم ازش سر در بیارم
تازگی ها تا ازش غافل میشیم میبینم رفته تو اتاق با هزار زحمت رفته رو صندلی نشسته کامی رو روشن کرده و زل زده بهش هی هم موس و کیبورد و تکون می ده تا ازش چیزی سر دربیاره باباشم جرات اینکه لب تابشو دربیاره رو نداره گیر می ده که باید بدیش به من اون شب من تمام برقا رو خاموش کردم میبینم رادو ی ن تو تاریکی اتاق پاشده رفته سررایانه اخه یکی نیست به این بگه بچه بشین تو چی میخوای از این بیچاره غیر از اینکه هی خاموش روشنش کنی هاااااااا
چند روز پیش عمه شو با مامان فرشتش اومدن خونه ما تا جایی که تونست هی خوردو هی بازی کرد انقدر که دیگه نصف شبم ول کن نبود باباش برده بودش پارک پاندا که نزدیک خونمونه اونجا سوار ماشین شارزی که شده یه دور زده باز که می خواسته پیاده بشه خودش به اقایی که بچه ها رو سوار می کرده گفته بریممممم اونم دلش سوخته دوباره یه دورش داده کلا وقتی می ره اونجا بیشتر وسایلو مجانی سوار می شه
اینم یه عکس از رادی در زیر ملحفه ابتکار مامانی