وای مامان تنبلت اومد
بعد از سه ماه بی خبری اومدم دلایل نیومدنم زیاده
بیشتر ترک اعتیاد بود امنم از نوع اینترنتی و صد البته نی نی سایتی
الانم که اومدم بنویسم پسری بیدار شد شیشو دادم رفت خوابید
خب گل پسر مامان الان دیگه 22 ماهه شده مامانشم خیلی دوسش داره قد یه دنیاااااااااااا بوسسسسسسسسس
راستش این چند وقته شدید درگیر خرید خونه بودیم به لطف خدا یه خونه سه خوابه 127 متری خریدیم البته تا دی بهمون تحویل نمی دن ولی خب دیگه خونه اماده هم خیلی گرون بود به پولمون نمی خورد همین خونه هم شد تقریبا 190م البته وقتی که تحویل بدن که صد البته گرونتره
خب مامانی بینم زمان شما خونه متری چند می خری اونوقت با خودت می گی خوش به حال مامان بابام چقدر اون زمان خونه ارزون بود ولی از دل ما که خبر نداری با چه مشقتی این پولو جور کردیم
از بحث خونه که بیایم بیرون می رسیم به گل پسر مامانی بابا دیگه ما رو کشتی خب حرف بزن کچلمون کردی 30 کلمه بیشتر نمی گی اونم با کلی اشکال
این چند وقته خیلی بزرگ شدی برای اولین بار مامانیت در تاریخ 22 خرداد گزاشتت پیش مامان مهناز اخه می خواستیم خونه بخریم تو تو بنگاه اذیت می کردی منم به مامانم منت گزاشتم شما رو یه سه چهار روزی تحمل کنه دوروز بعدش مراسم مکه دایی بابایی بود که ما دوباره اومدیم دنبالت همون شب از تاب افتادی
شوهر عمت شما رو رو پای پسر عمت گزاشته بود و تاب می داد که یکدفعه پسر عمت سر خورد و شما از رو پاش افتادید زمینو صورتتون زخمی شد پس اولین باری که از تاب افتادی می شه 24 خرداد چهارشنبه
منم مجبور شدم یه دو سه روزی پیشت مونم تا بابایی تنها بره دنبال خونه بعد دوباره گزاشتمت پیش مامان مهنازت دو روز بعد هم دختر عمت دنیا اومد که باز اومدم پیشت کلا یک هفته ای خونه مامان مهنازت بودی هم به من خوش گذشت هم به خودت
(اینو هم بگم شب اولی که تنهات گزاشتم تا خود صبح گریه کردم اخه دلم برات تنگیده بود )
دیگه بگم امشب که بردمت پارک بدجوری چشمت زدم دیدم خودت به تنهای از پله های سرسره بالا می ری قشنگ سر می خوری اعتماد به نفس بالایی داشتی گل مادر دیگه بزرگ شدی مامانی اخ که دلم می خواست همون جا وسط پارک لپاتو بکنم از بس که ناناسی و خوش خنده
دیگه دیگه بگم از وزنت که 13 کیلو دی قدت که شکر خدا هیچوقت یادم نیست فقط دکی گفت از سنتم بالاتره دیگه تمومممممممممممممممممممتا بعدددددددددد
بای باییییییییییی