بدون عنوان
امروز اومدم یکم رات بنویسم راستی می دونید پسر کوچولوی ما خرداد خونه مامانی پستونکشو ترک کرد بعدشم دیگه اونا بهش ندادن منم بهش ندادم اصلا هم اذیت نشدم ولی پستونکاشو یادگاری براش نگه داشتم بعضی وقتا که پیدا می کنه از بس براش عقده شده دو تا دوتا تو دهنش می کنه ولی باز ازش می گیرم
کلا رادی زیاد پستونکی نبود بیشتر تو خواب می خورد بهش می گم رادی پستونک می خوای می خنده و با سر تایید می کنه
بهش می گم بگو محمد می گه محند می گم سارا می گه دارا قبلا هر حیوونی می دید می گفت پیشی حالا با صدای بلند در حالی که می کشه می گه گاووووووووووو
هر رنگی رو هم که می بینه می گه زرد
چند شب پیش هم تب کرد شدید دو شب بیدار بودیم بعد هم دکتر و دارو بعد دو روز هم خوب شد خدا رو شکر
دیشب هم رفتیم خونه دخترت عموی شوش یه بچه داره هم سن رادی اسکوترشو گرفته بود پس نمی داد تازه به بیچاره می گفت بد بد
الانم که خوابیده هی بیدار می شه میاد اتاق می دونه من پای کانی نشستم بعد می برمش باز م یخوابونمش ای بابا ماه رمضونم نزدیکه موندم چه طوری روزه بگیرم باز رادی اومد فعلا بای