بدون عنوان
اين چند روز به خاطر ماموريت اقاي همسر با پسر گلم تو خونه مامان جونش تلپ شده بوديم و حسابي به هر دومون خوش گذشت البته پسر كوجولوي ما حسابي بزرگ شده و با خنده هاي شيرينش دل همه رو برده
اما امروز اول صبح كه مي خواست بيام و اپ كنم خبر فوت مامان ترنم كه از دوستاي نيني سايتي بود حالم و بد جوري گرفت خدا به خانواده هر دو شون صبر بده خدا به ما هم با اين هواپيماهاي ايراني عصر حجر هم صبر ايوب بيده فكر كن بيچاره ها با كلي اميد و ارزو براي ديدن خانوادشون سوار هواپيما بشن بعد نزديك اروميه سقوط كنن ترنم كوچولو ۵ روز از پسر من بزرگتر بود روحشون شاد
تمام بچه هاي شهريوري تو ني ني سايت ني ني هاشون غلت مي زنه جز اين پسر كوچولوي تنبل مامان اي بابا
ديروز رفتم ازمايش پسر كوچولو رو به دكترش نشون دادم خوشبختانه موردي نبود دكترش هم كلي به خاطر اسم پسر كوچولو سر به سرم گزاشت گفت فكر كردي اين پس فردا بره مكه بهش چي مي گن اي با با شايد اصلا نره مكه
الان چند شبه كه پسر ك خيلي اذيت مي كنه و نمي زاره ماماني بخوابه منم كه ديگه از بي خوابي دارم كلافه ميشم خب چاره چيه بايد تحمل كرد مادر شدن كه به همين راحتي نيست