جوانمرد كوچك جوانمرد كوچك ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نجواهاي من با ني ني نازم

بدون عنوان

1390/3/29 10:36
نویسنده : مامان
213 بازدید
اشتراک گذاری

شب رفتنت عزیزم هر گز از یادم نمیره 

شب رفتنت عزیزم هرگز از یادم نمیره

واسه هر کسی که میگم قصه شو اتیش میگیره

دل من یه دریا خون بود

چشم تو یه دنیا تردید

اخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید

شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفتو جون داد

زلزله  خیلی دلا رو از اون شب تکون داد

غما امشب شیشه های خونه رو زدن شکستن  پابه پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن

تو چرا از این جا رفتی ؟

تو چرا از اینجا رفتی؟

تو که مثل قصه هایی

گلم از چه چیزی باشه نه بدی نه بی وفایی

شب رفتن نوشتی شدی قربونی تقدیر نقره اشکای من شد دور گردنت یه زنجیر

شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشکی بودن

قحطی سفیدیا بودهمه انگار مشکی بودن

شب رفتن که رفتی و گفتی دیگه چاره نیست

دیدم اون بالا ها انگار عکس هیچ ستاره ای نیست

شب رفتن تو یاسا دلمو دل داری دادن

اونا عاشقن ولیکن تنها نیستن که زیادن

بارون اون شب دستشو ار سر چشمام بر نمیداشت

من تا میخواستم ببارم

هر کسی میدید نمیذاشت

شب رفتنت رفتم سراغ تنها نوارت

اون که برام همه چی بود

اره تنها یادگارت

سرنوشت ما یه میدون

زندگی اما یه بازی

پیش اسم ما نوشتن اره حقته باید ببازی

شب رفتن تو خوندن واسه من همه لالایی

یکی میگفتکه  غریبی یکی میگفت بی وفایی

شب رفتن ابراواسه گریه کم اوردن

اشنا ها برای زخم وا شدم مرحمم اوردن

شب رفتن تو تسبیح از دست گلدونا افتاد

قلب ارزو هام انگار

قلب ارزو هام انگار برای همیشه وایستاد

شب رفتنت تو غربت جای اونجا این جا پیچید

دل تو بدون منظور رفت و خوشبختی مو دزدید

شب رفتن دیدم یکی از قرانیها مرد

فرداشم دیدم از دست قسمت اون  یکیرم با خودش برد

شب رفتنت راس راسی چشمات چه برقی داشتن

این همه ادم چرا من

پس با من چه فرقی داشتن

شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه

قولتو اروم گذاشتم پیش قران لب تاقچه

شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن

پیش شاعرا که دائم از مسافر مینویسن

شب رفتنتتو دیدم تا که غم نیاد سراغت

هیچ زمون روشن نمیشه واسه کسی چراغت

شب رفتن تو خیلی غمای شاعر

روی شیشمون نوشتم میشینم به پات مسافر

برو تا همه بدونن سفر هم اون قدر ها بد نیست

واسه گفتن از تو اما هیچ کی شاعری بلد نیست

هیچکی شاعری بلد نيست

روحشان شاد

نوشته شده در جمعه 24 دی1389| ساعت 23:29| توسط بهار | 2 نظر
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)