بدون عنوان

مامان پسر كوچولو امروز ۲۶ ساله شد

تولدم مبارككككككككككككككككككك

درست فردا ۸ اسفند اولين سالگرد اولين سونو پسر كوچولو شبش هم كه من و به خاطر حساسيت دارويي به بيمارستان بردن و كلي براي سالم بودن پسرم نزرو نياز كردم

چند روزي كه حالم اصلا خوب نيست نمي دونم چرا همش دل درد دارم هنوز وقت نكردم برم ازمايش

۶ فروردين عروسي پسر عمه است هيچي لباس ندارم

مامان ميگه عيد بريم گرگان خونه ماماني نمي دونم برم يا  نرم  

دیشب دختر همکار شوشو اومد خونمون اسمش مائده بود اما پسر کوچولو ما زیاد باهاش دوست نشد و همش گریه می کرد

اندر احوالات پسر کوچولو

هم فرنی می خوره هم سرلاک هم شیر من هم شیر خشک

فرنی رو بیشتر از همه دوست داره البته بعد از شیر مامان جونش

تو کریرش مییشینه و تلوزیون نگاه می کنه شبها پدر مامانشو در میاره خیلی خیلی مامانش و دوست داره

هنوز غلت نمی زنه

موقع شیر خوردن عینک مامانی و دریاره میندازه اونور تا مامانی میاد اعتراضی بکنه اقا شروع به جیغ کشیدن می کنه

وقتی تلفن زنگ می زنه می زارم رو مبل اونم باعشق منو نگاه میکنه