جوانمرد كوچك جوانمرد كوچك ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نجواهاي من با ني ني نازم

بدون عنوان

1390/3/29 11:53
نویسنده : مامان
215 بازدید
اشتراک گذاری
امروز زياد حالم خوب نيست چند وقته حالت تهوع دارم مثل وقتي كه حامله بودم بي بي چك گرفتم شكر خدا منفي بود پسر كوچولو هم ساعت ۶ صبح بلند شد فرنيشو دادم ساعت ۱۰ خوابيد الان هم تو اتاق رو تخت داره با خودش بازي ميكنه و صداهاي عجيب درمياره عشقشم باباشه مخصوصا وقتي براش شعر مي خونه

 

پسرا ناس بابا

قند بابا

عشق بابا

با اين شعري كه ابتكار باباشه كلي خوشحال ميشه و مي خنده اما هنوز غلت نمي زنه ديگه دارم نگران ميشم !

چند روز پش هم رفتيم خونه مامان شوشو اونجا با پسر عمه اش كلي خنديد هي مي گفت پيف پيف پسر كوچولو هم از ته دل مي خنديد همه هم قربون صدقش مي رفتن


 

امروز زنگ زدم خونه يكي از دوستام كه تو باشگاه با هم اشنا شدهخ بوديم بعد از ۱۵ سال و بعد ازاينكه ۴ تا از بچه هاشو سر زايمان از دست داده بود حامله شده بود اما اين يكي هم هشت ماهه به دنيا اومده بود البته ۱۲ روز زنده بوده اما مثل اينكه مشكل ژنتيكي داشته فوت كرده خيلي ناراحت شدم دوست داشتم اين يكي ديگه براش بمونه خودشم خيلي ناراحت بود اسمش رو هم محراب گزاشته بود



 

الان مامان زنگ زد رفته بود دكتر پوست به احتمال زياد فردا برم خونشون بابا مياد صبح دنبالم هيچي هم باي عيد نخريدم نمي دونم همسري هم اصلا وقت نداره


 

دوست دارم زود زود بيام و خاطرات خودمو پسر كوچولو رو بنويسم ولي امان از وقت كم

نوشته شده در یکشنبه 15 اسفند1389| ساعت 12:57| توسط بهار | نظر بدهيد
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)